زرگر دیـکــداش

با سلام
این وب سایت توسط رضا غریبی فرزند حاج قلیچ خان غریبی جهت اطلاع رسانی و آشنایی از روستای زرگر استان اردبیل توابع گرمی ایجاد شده است.
امیداست بانظرات وپیشنهاد های سازنده خویش ما رادر پیشبردبهتر این وب سایت یاری فرمایید.
در ضمن از کسانی که در روستای زرگر به دنیا آمده اند و یا در آنجا زندگی کرده اند و مایلند زندگینامه ، تصاویر ، عکس و دیگر اطلاعات مورد نظر آنها را در وب سایت زرگر قرار دهیم می توانند آنها را بصورت دستی به اینجانب رضا غریبی تحویل و یا به آدرس زیر ارسال کنند.
reza.gharibi272@gmail.com


بــو دنیــا دان هــــامـی گِـــدَر آد قــالار

زرگــریـن دَه اورکسیـــنـدَن یــــاد قــالار



چــوخــلار گَـلیــب بــو زرگــر دَن گِــدَ لـلر

کنــدی میــزَدَن شیــریـن مــزه داد قـالار


شعر رضا غریبی 9 / 1 / 93




رضا غریبی :
دارای مدرک تحصیلی فوق لیسانس
علم اطلاعات و دانش شناسی
محقق ، نویسنده ، پژوهشگر و شاعر
reza.gharibi272@gmail.com

آخرین نظرات
  • ۲۵ شهریور ۹۸، ۱۸:۳۲ - 00:00 :.
    :)

رسول رجبی

شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۴:۲۶ ق.ظ

 

 

رسول رجبی  دردانه ی خانواده و تنها پسر خانواده است که بعد از 8 دختر به دنیا آمده است. رسول در سال 1358 یعنی یک سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در روستای زرگر دیکداش چشم به جهان گشود. 

دوران کودکی و نوجوانی خود را در زادگاه خود سپری کرد.  رسول وقتی یکی از خواهرش را صدا می زد ، همگی جواب می دادند . آخه بعد از خواهرانش به دنیا آمده  و تنها پسر خانواده است و پدر و مادر و خواهرانش او را خیلی دوست داشتند. خواهرانش مثل پروانه دور این دردانه می گردند. مبادا گزندی به او برسد. 

رسول همه ساله  روز عاشورا و یا سوم امام حسین علیه السلام  در شهر تهران و روستای زرگر در تعذیه و شبیه خوانی شرکت می کند. و او نقش حــــر را بازی می کند.  

رسول در فصل های مختلف به روستا بر می گردد و کار های زراعی  خود از جمله کاشت ، داشت و برداشت  را انجام می دهد. او بسیار فعال است. یک پایش در تهران و پای دیگرش در روستا است. او هم اکنون نقش  پدر را برای خواهرانش ایفا می کند.  

پدر هوای رفتن داشت. هوای رفتن به تهران ، خیلی از آشناها به تهران کوچیده بودند. بیش تر قوم و خویش ها آن جا بودند و گاه گاه پیغامشان می رسید که به تهران کوچ کند. آن ها شهر تهران را دوست داشتند و برایشان رویایی شیرین بود که با بی صبری انتظارش را می کشیدند.  

عمر انتظار بچه ها کوتاه بود و زود به سر آمد. چند روزی از تصمیم پدر نگذشته بود که به شهر تهران کوچ کردند. 

دو دهه زندگی در تهران و در محله کیان شهر پدر و مادرش این دنیا را ترک می کنند و رسول را به خواهرانش می سپارند. خانه چقدر خاموش و ساکت شده بود. انگار هیچ کس در آنجا زندگی نمی کرد. در هنگامه ای که صدا در میان سکوت گم می شد، پدر و مادرش با تک تک بچه ها با چند سال اختلاف به آرامی و وقار خدا حافظی گردند و رفتند.  

رسول روزها را در سکوت و خاموشی  گذراند. کم کم احساس تنهایی و دلتنگی به او دست داد. نــــه ! چاره ای جز ساختن  با وقایع و پیش آمد ها نیست. 

رسول کم کم خودش را پیدا کرد و با زمان ، خودش را وفق داد و به زندگی خود ادامه داد. اکنون وی  محبوب اقوام و خویشان و نیز آشنایان است. 

خدا از بلا حفظ اش کند

 

 

 تصویر  مرحوم  اداره رجبی  تولد 1310 وفات 1384 ( با کلاه شاپو)

  • رضا غریبی (فرزند حاج قلیچ خان)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی