شعری از رضا غریبی
(( فروغ دلها ))
کنار مکه ، غار نور ، در آن یاد خدا پر بود
حرا یک معتکف گاه از ، مناجات و دعا پر بود
رجب دربیست و هفتم روز، چه روزی بود ، محشر بود
مقدس روز مبعث شد ، فرشته در حرا پر بود
مَلَک آن پیک ارسالی ، به دست برتر از خود داد
به هر جا چشم می دوخت ، نشانی از خدا پر بود
به نرمی بر محمد(ص) گفت : بخوان ، خواندن نمی دانم
بخوان با ایزد یکتا ، چگونه و چه را پر بود
ندای جبرئیل آمد ، حرا را روشنی بخشید
به اطرافش نظر انداخت ، محمد (ص) آن مَلَک را دید
نمودش شرحی از واقع ، هر آنچه در حرا می دید
ز ترس و حیرت و لرزه ، عبایی را به خود پیچید
مَلَک پیک الهی گفت : عبا پیچیده بر خیزید
کنون وقت هدایت شد، بتاب ای بر تر از خورشید
مَلَک رسم مسلمانی ، به پیغمبر سفارش کرد
نخستین حکم این بود ، نمازی بر خدا آرد
محمد (ص) از سر حیرت ، سراپا لرزه بر تن داشت
نهال عصمت واسلام ، که باید سینه ها می کاشت
فرا خوانَد ، خلایق را ، به دین لایق انسان
زمانی که جهان یکسر ، ز نادانی ، جفا پر بود
رضا غریبی به تاریخ 25 / 5 / 1383
- ۹۴/۰۱/۰۸