زرگر دیـکــداش

با سلام
این وب سایت توسط رضا غریبی فرزند حاج قلیچ خان غریبی جهت اطلاع رسانی و آشنایی از روستای زرگر استان اردبیل توابع گرمی ایجاد شده است.
امیداست بانظرات وپیشنهاد های سازنده خویش ما رادر پیشبردبهتر این وب سایت یاری فرمایید.
در ضمن از کسانی که در روستای زرگر به دنیا آمده اند و یا در آنجا زندگی کرده اند و مایلند زندگینامه ، تصاویر ، عکس و دیگر اطلاعات مورد نظر آنها را در وب سایت زرگر قرار دهیم می توانند آنها را بصورت دستی به اینجانب رضا غریبی تحویل و یا به آدرس زیر ارسال کنند.
reza.gharibi272@gmail.com


بــو دنیــا دان هــــامـی گِـــدَر آد قــالار

زرگــریـن دَه اورکسیـــنـدَن یــــاد قــالار



چــوخــلار گَـلیــب بــو زرگــر دَن گِــدَ لـلر

کنــدی میــزَدَن شیــریـن مــزه داد قـالار


شعر رضا غریبی 9 / 1 / 93




رضا غریبی :
دارای مدرک تحصیلی فوق لیسانس
علم اطلاعات و دانش شناسی
محقق ، نویسنده ، پژوهشگر و شاعر
reza.gharibi272@gmail.com

آخرین نظرات
  • ۲۵ شهریور ۹۸، ۱۸:۳۲ - 00:00 :.
    :)
۰۸
فروردين

معرفی مرحوم میزاخان  مردانه ( شکسته بند  حاذق زرگر)

از آنجا که اطلاع کامل از زندگانی مرحوم میرزاخان مردانه در دست ندارم،  شرح کامل از زندگی ایشان را ارائه نمایم. فقط در این حد می دانم که ایشان  حکومت های  رضا خان میر پنج  ، محمد رضا پهلوی  ، انقلاب اسلامی  به رهبری  حضرت امام خمینی (ره)  و نیز رهبری  مقام معظم رهبری آیت الله سید علی خامنه ای  را مشاهده نموده است.

وی از جنگ های مهم جهان ، جنگ جهانی اول  و جنگ جهانی دوم  و نیز جنگ بین کشورها ی ایران و عراق را مشاهده نموده اند.

مرحوم میرزاخان مردانه یکی از مردان روزگار زرگر و گره خورده به روستای زرگر ، کنار مسجد و بلاغ و در همسایگی  برادرشان مرحوم حاج مجید مردانه  به زندگی خود ادامه می دادند.  این شخص از  مردان نیک روزگار بود. می توان وی را مظلوم روستا تعبیر کرد.

میرزاخانه مردانه  شکسته بند

مرحوم میرزاخان مردانه از راه  کشاورزی و دامپروری زندگی خود را سپری می کرد،  وی طبابت در روستای زرگر را برای رضای خدا  انجام می دادندو از این بابت  هیچ چشم داشتی  از اهالی  روستا نداشتند. میرزاخان مردانه را می توان پزشک درس نخوانده و یا پزشک دانشگاه ندیده  نامید. ایشان  در همه امور شکستگی و دررفتگی مفاصل و عضلات ، اهالی روستا را معالجه می کرد و مرحم می بست.

 میرزاخان مردانه طبابت در دررفتگی

میرزاخان مردانه  در  دررفتگی ها هم تخصص خوبی داشتند. اگر کسی اعضای بدنش شکستگی و یا دررفتگی مفاصل عضلانی داشت به وی مراجعه می کرد.

مرحوم میرزاخان مردانه علاوه بر شکسته بندی و دررفتگی عضلانی و مفاصل  انسان ، این عمل خداپسندانه را  برای دام و طیور نیز انجام می دادند.

برادران میرزاخان مردانه که در روستای زرگر به زندگی خود ادامه می دادند، مرحوم حاج مجید مردانه و مرحوم حاج اسد مردانه بودند.  میوه و ثمره زندگی  میرزاخان مردانه و پسران  ایشان عبارتند از : 1. موسی ( پسر ارشد) 2. حمزه پسر دوم  3. قباد پسر سوم  و جانباز  جنگ تحمیلی  4. محمد پسر ته تغاری.

روحش شاد و یادش گرامی


  • رضا غریبی (فرزند حاج قلیچ خان)
۰۸
فروردين

سرباز بلاغی زرگر دیکداش

وجه تسمیه:     سرباز بلاغی ، سرواز بلاغی

به این جهت سرباز بلاغی یا سرواز بلاغی  گفته می شود ، که در این محل قنات وجود دارد. انتهای قنات که آب قنات از زمین  سر باز  می زند ، محل خروج آب از قنات را سرباز بلاغی نامیده اند.

سرباز بلاغی 

 پرآب ترین چشمه ی روستای زرگر  ، سرباز بلاغی است. سرباز بلاغی قناتی است که در زیر زمین حفر شده است. چند چاه که از زیر زمین به هم پیوسته است و از پیوستن این چاه ها قنات تشکیل شده است. در اصطلاح به این چاه ها ویل ( چاه عمیق)می گویند.

در دهه شصت این قنات لای روبی ، و آب  این قنات نسبت به گذشته پرآب تر شد.  

سرباز بلاغی محل تجمع اهالی از جمله چوپانان ، جوانان و نوجوانان برای آب تنی و شنا بود. هر روز ظهرها چوپانان گاو و گوسفندان خود را برای سیراب کردن آنها به این محل مراجعه می کردند، و بعد از سیراب ، حیوانات خود را در همان محل برای استراحت نگه می داشتند؛ بعد از گذشت 2 الی 3 ساعت استراحت ،آنها را برای  چرا به جاهای دیگر می بردند.

آب دره های گدیک ، باش بلاغ ، قره آغاج ، قوری دره ، قزل قیه ، یوشان درسی ، اکبر عسگر و ... بعضی ها زیر زمینی و بعضی ها روی زمینی به سرباز بلاغی ملحق می شوند. این محل یکی از محل های مهم روستا می باشد. سرباز بلاغی محل سوق الجیشی روستای زرگر است. راه روستا و جاده خاکی از این محل عبور می کند و روستاهای گرمی و مغان را به روستاهای مشگین شهر  متصل می کند.

قهوه خانه سرباز بلاغی 

در سمت غرب سرباز بلاغی 2 باب قهوه خانه موجود بود که آثار و بقایای  آن به جای مانده است. این قهوه خانه ها در فصل عبور عشایر  و دیگر وسایط نقلیه به ییلاق و قشلاق که از مشکین شهر و سبلان به دشت مغان و بالعکس رفت و آمد داشتند. این قهوه خانه ها برای آنها سرویس صبحانه ،نهار ، شام ، چای ، نوشیدنی ها و دیگر تنقلات ارائه می دادند. اوج رفت و آمد و شلوغی جاده ، اوایل فصل بهار به سمت ییلاق (سبلان) و فصل پائیز به سمت قشلاق( دشت مغان) بود. این رفت و آمدها برای کاسبان این قهوه خانه مثمر ثمر بود.    

  • رضا غریبی (فرزند حاج قلیچ خان)
۰۸
فروردين

سولی دره  روستای زرگر

سولی دره یعنی دره آب دار: دره ای است که در طول سال از آن آب جاری است و به همین دلیل  آن دره را  سولی دره نامیده اند.

سولی دره در سمت جنوب شرقی  روستای زرگر قرار دارد. در این دره هیچ گونه عمل زراعی و کشاورزی انجام نمی شود . سولی دره تنها دره ای در روستای زرگر است که در آن زمین کشاورزی وجود ندارد .

در این دره فقط چند درخت وجود دارد و این درختان متعلق به مرحوم حسینعلی سیفی  است. در کنار درختان پرتگاهی وجود دارد و از این پرتگاه آبشار کوچکی جاری است. در همین قسمت بوته های تمشک وجود دارد و تنها دره ای در روستای زرگر است که در آنجا تمشک رشد می کند.

سمت جنوبی دره که به آن گوزٍی می گویند . گوزٍی همان جنوبی است که در آن در طول سال همیشه چمن و علوفه رشد می کند و همیشه سرسبز است.

 

سمت شمالی دره را  گونٍی ( آفتاب گیر) می گویند، که این قسمت  سنگلاخ است و گیاهان و بوته هایی مثل گون ، کول ، گوئرمه و گیاهانی که کمتر به آب نیاز دارند رشد می کند.  


  • رضا غریبی (فرزند حاج قلیچ خان)
۰۸
فروردين

دو بیتی زیر به زبان آذری از سروده های رضا غریبی در سفر به هشترود مورخ 9 / 1 / 1393 در وصف روستای زرگر

بــو دنیــا دان هــــامـی گِـــدَر   آد قــالار

زرگــریـن دَه اورکسیـــنـدَن   یــــاد قــالار

 

چــوخــلار گَـلیــب بــو زرگــر دَن گِــدَ لـلر

کنــدی میــزَدَن شیــریـن مــزه  داد  قـالار


 شعر رضا غریبی ، هشترود 9 / 1 / 93



  • رضا غریبی (فرزند حاج قلیچ خان)
۰۸
فروردين

(( انا لله و انا الیه راجعون ))

condolence message1 پیام تسلیت و آگهی ترحیم 

با کمال تأسف باخبر شدیم (سرکار  زینب  خانم  همسر گرامی  داود سیفی ) دار فانی را وداع گفت این مصیبت را به خانواده محترمشان تسلیت عرض می نماییم و  از خداوند متعال  برای    متوفی طلب مغفرت و برای خانواده محترمشان صبر جمیل مسئلت می نماییم.                    

  • رضا غریبی (فرزند حاج قلیچ خان)
۰۸
فروردين

اولین های  زرگر

اولین : کسی که از روستای زرگر به تهران نقل مکان کرد  عزت الله بیدار بود  که در سال 1336  به شهر تهران نقل مکان کردند. (ارسال کننده: حسین بیدار برادر زاده عزت الله بیدار)

 

اولین : کسی که در روستای زرگر  تلویزیون خرید  و در  روستا با آنتن هوایی خیلی بلند  از آن استفاده کرد  مالک فیروزی  بود که حدودا در سالهای 1359 - 1360 از این وسیله استفاده کرد.

 

اولین :  کسی که در  زرگر از نیروی برق  بهره مند شد ( برق موتوری)  حاج عوض فیروزی بود.  بعد از آن به ترتیب  مالک فیروزی  و  داود سیفی بود که از این نعمت استفاده کردند.

 

اولین : کسی که در روستای زرگر  تراکتور خرید و زمین های زراعی را با تراکتور شخم زد  مالک فیروزی بود. و در زمان های بعد مرحوم حاج برات سیفی  ، داود سیفی ، خدامعلی فیضی  و ... بودند. در سالهای  اخیر به چند تراکتور رسیده است.

اولین: جانباز  روستای زرگر   کسی  نیست جز  قباد مردانه  فرزند شکسته بند  روستا  مرحوم میزاخان  مردانه  مردی  خوش نام  و خوش برخورد  که جان خود را برای دفاع از میهن اسلامی برکف نهاد  و مردانه  در مقابل رژیم بعثی  ایستاد  تا ما و میهن اسلامی بماند.

 

اولین : کسی که در روستا رادیو داشت  مرحوم  حاج قلیچ خان غریبی بود  در  سال 1330.

 

اولین :کسی  که اذان گوی ماه مبارک رمضان بود حاج آزاد غریبی  بود  و بعد  از  آن  مرحوم احمد  غریبی  فرزند مرحوم  بیوک خان  غریبی و بعد از آن بزرگواران  در سال   1360که در کلاس   چهارم ابتدایی و پنجم ابتدائی  آقای رضا غریبی فرزند مرحوم حاج قلیچ خان غریبی بود که در  پشت بام  مسجد   به سبک مرحوم  مؤذن زاده اردبیلی اذان می گفتند. هم اکنون بعضی مواقع بخصوص  ایام محرم  و نماز ظهر عاشورا  در حسینیه حضرت علی اکبر (ع) قبل از اقامه نماز جماعت ظهر عاشورا    اذان می گویند.

آسیاب(دیرمان)قدیمی و فعلی: آسیاب  (دیرمان) به جائی گفته میشود، که در آن گندمها را به آرد تبدیل میکنند.

اولین و  قدیمی ترین آسیاب (دیرمان) در روستا،  کمی پائین تر از چشمه روستا ( بلاغ )   و در کنار منزل عوض بک قرار داشته و توسط حاج عوض بک مدیریت می شد.  و اکنون چیزی از آن ، بجز خرابه هایی که به حال خود رها شده است برجای نمانده است. 

آسیاب(دیرمان)فعلی روستا:  آسیاب روستا، در قسمت جنوب  غربی روستا، و در کنار  قبرستان  احداث شده بود،و تا  سال های  اخیر مردم روستا،گندمهای خود را در این آسیاب آرد میکردند،این آسیاب در ابتدا متعلق به آقای  مرحوم کربلائی  حسینعلی سیفی بود.ولی بعدها مدیریت آن به آقای   داود سیفی فرزند کربلائی حسینعلی سیفی واگذا ر شد.

 اولین:کسی که در روستای  زرگر  دکان   تاسیس کرد ، آقابیان  به ترتیب زمانی  حاج سیاب قربانی      حاج  اروجعلی سیفی       حاج محمودخوش روش       حاج اسد مردانه        حاتم خلیلی         داوود  سیفی          امن الله بیدار            امیر خلیلی

اولین : کسی که  در روستای زرگر  در حرفه زنبورداری فعالیت  داشت  برادران ( غریبی ) ،مرحوم حاج  قلیچ خان  غریبی  ، حاج آزاد غریبی و  مرحوم حاج بیوک خان غریبی بودند.  این حرفه در روستا  توسط حاج قلیچ خان غریبی دنبال شد.  و  هم اکنون  آقای حاج امامعلی ( علامه) غریبی در روستای زرگر  حرفه زنبورداری را دنبال  می کنند.   

 

اولین :  شهید روستای زرگر  ناصر سیفی (سلامت سیفی)  فرزند  ایمانعلی  سیفی است . سلامت سیفی  جان خود  را در راه اجرای فرمان دینی اسلام  فدا کردند، و  به خاطر دفاع از عقیده خود یا دفاع از مرزهای حکومت دینی جان خویش را از دست دادند. یاد و خاطرش گرامی.

اولین : کسی که پیشنهاد  ایجاد  وبلاگ برای روستای زرگر  را  داد  مهندس اکبر  غریبی  فرزند حاج آزاد غریبی  بود. وی در تاریخ  اول  بهمن ماه  ۱۳۹۲  این پیشنهاد را  به آقای  رضا غریبی داد ، و بلافاصله  وبلاگ حاضر  ایجاد شد.

اولین: کسی که برای  روستای  زرگر  دیکداش  وبلاگ ایجاد کرد آقای  رضا  غریبی  فرزند حاج قلیچ خان غریبی  بود ، که به پیشنهاد آقای مهندس اکبر غریبی در تاریخ   اول بهمن  ۱۳۹۲  جامه عمل پوشاند. و از آن تاریخ  وبلاگ حاضر   آپ دیت  یا  به روز  رسانی می شود.

اولین : کسی که در روستای  زرگر موتور سیکلت داشت ، مرحوم حاج قلیچ خان غریبی بود. موتور سیکلت ایشان  یاماها  ۱۲۵ قرمز رنگ بود، که تا آن زمان در روستا کسی موتور سیکلت نداشت و مرحوم حاج قلیچ خان غریبی  حدودا در سال های  ۱۳۶۰ - ۱۳۵۹  موتور سیکلت را به روستا آوردند.

 

 اولین : باغ روستای  زرگر  متعلق به  مرحوم حسین  فیروزی بود ، که در آن باغ انواع درخت میوه موجود بود . از جمله میوه های  باغ حسین   فیروزی ، زرد آلو ، آلبالو ، گیلاس  ، سیب  ، توت  و گردو  بود.  کهن ترین  درخت توت  و گردوی روستا  متعلق به ایشان می باشد.

اولین : کسی که در روستای  زرگر  خرمن کوب داشت ، حاج آزاد خان  غریبی بود. ایشان حدودا در سال  ۱۳۶۰ جهت انجام کارهای خود  و اهالی روستا خرمن کوب را به روستا آوردند. 

اولین : کسی که در روستای زرگر کارگاه رنگرزی تاسیس  کرد و به کار رنگرزی پرداخت ، حاج آزاد خان غریبی بود. ایشان حدودا در سال ۱۳۵۴  این کارگاه را راه اندازی کردند. الیاف روستاهای اطراف  را جهت فرش بافی ، جاجیم بافی ، کلیم بافی و برای دیگر مصارف  رنگرزی می کردند.  

 

اولین : کسی که از روستای زرگر محقق ، نویسنده ، پژوهشگر و شاعر شد. رضا  غریبی  متولد ۱۳۵۰ دارای مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد ، فرزند مرحوم حاج قلیچ خان غریبی است.

درکودکی احساس شاعری و نویسندگی در ضمیر ایشان بالقوه بود. در سال ۱۳۷۰ احساس شاعری ایشان به بالفعل تبدیل شد. ایشان در قالب های مختلف از جمله غزل ، غزل مثنوی ، مثنوی ، رباعی ، دوبیتی ، چهار پاره ، نیمایی ، سپید ، طرح و موج نو شعر می سراید. اشعار ایشان در نشریات مختلف به چاپ رسیده است.

از تاریخ ۱۳۷۳ و در دوران دانشجویی ایشان به کارهای  پژوهشی و تحقیق پرداختند .  مقالات متعددی از وی در نشریات مختلف به چاپ رسیده است.  و در سمت های مختلف  مشغول به کار هستند از جمله مسئول کتابخانه، امین اموال شهرستان های بهارستان و رباط کریم ، معاونت اداره کتابخانه ها و در حال حاضر  رئیس اداره کتابخانه های عمومی شهرستان بهارستان  و ....

اولین:  زمانی  که به روستای زرگر برق شهری تعلق گرفت  در سال ۱۳۷۶ بود. از تاریخ مذکور روستای زرگر از نعمت برق  برخوردار شد.

 

اولین : زمانی که به روستای زرگر  خط تلفن تعلق گرفت  در سال ۱۳۷۷ بود. مخابرات شهرستان گرمی  با کابل کشی  ، خط تلفن را به این روستا  انتقال داد.

 

اولین : کسی که در روستای زرگر  چاه نیمه عمیق زد ،آقای امامعلی (علامه) غریبی فرزند حاج آزاد غریبی در سال ۱۳۹۲ بود.  این چاه در زمین کشاورزی کنار  دره زده شده است. ( زمین سابق بایری علیزاده)  این زمین توسط حاج آزاد غریبی خریداری  و چاه نیمه عمیق در این زمین زده شده است. 


 

  • رضا غریبی (فرزند حاج قلیچ خان)
۰۸
فروردين

معرفی حاج قلیچ خان غریبی ( پدر سلیقه و صبر و حوصله) 

 

 

حاج قلیچ خان غریبی

حاج قلیچ پدر سلیقه و صبر و حوصله

حاج قلیچ خان غریبی فرزند صفرخان در سال 1306 در روستای الکران متولد شد. پس از سپری کردن دوران کودکی ، نوجوانی و جوانی در الکران با دختری از روستای لنگه بیز زندگی مشترک خود را آغاز نمود. پس از ازدواج به روستای زرگر نقل مکان  کرد . در زرگر ،آن روزها  تعداد اندکی خانوار از جمله آقایان حسینعلی سیفی ، ضربعلی علیزاده، حیدر بک ، عوض بک ، بهلول بک و چند خانوار دیگر زندگی می کردند. پس از ورود حاج قلیچ خان غریبی به زرگر به تعداد خانوار زرگر اضافه شده و روز به روز بر جمعیت آن افزوده شد. در نهایت تقریبا به 120 خانوار و 407 نفر  رسید.

در روستای زرگر با زحمات فراوان و با متحمل سختی ها به زندگی خود ادامه می دهد و در دوران جنگ جهانی اول و دوم که قحطی سراسر ایران را فرا می گیرد. حاج قلیچ خان با یک تکه نان به اندازه کف دست روز خود را سپری می کند ، قحطی به قدری بود که ممکن بود نان به قدر کف دست هم به ایشان نرسد.

ایشان بنای روستای زرگر بود، به دلیل صبر و حوصله و سلیقه بیش از اندازه وی ،  ایشان را  به عنوان بنا ی خوب و با دقت بالا  قبول داشتند.

حاج قلیچ خان غریبی در دامپروری و کشاورزی آنقدر سلیقه به خرج می دادند و ناز آنها را می کشیدند که همه دامها خیلی سریع فربه و چاق می شدند.

قبل از اینکه اهالی روستا از خواب بیدار شوند ، حاج قلیچ خان غریبی در بامداد هر روز ( نیمه های شب ) شخم و یا کارهای دیگرش را انجام داده و به وقت برگشت به منزل اهالی روستا تازه به دنبال کار های خود می رفتند، در صورتی که ایشان کارشان را تمام کرده و به روستا بر می گشتند.

در انجام کارهای خود وسواس به خرج می دادند  ، ایشان زبان زد عام و خاص بود. و همه کارهایش به موقع و طبق برنامه  انجام می شد.

حاج قلیچ خان غریبی در پرورش زنبور عسل نیز تبحر خاصی داشتند و در روستای زرگر زنبور عسل پرورش می دادند.

میوه زندگی مشترکشان  ۱۰ فرزند می شود ،  7 پسر و 3 دختر ، یکی از پسرها ونیز یکی از دختر ها در نوزادی دنیا را ترک می کنند. 6 پسر و 2 دختر بزرگ می کند. فرزندان ایشان به ترتیب  پسرها: حاج محمود ، ابراهیم ، علی نقی ، رضا ، یعقوب و بهروز  و دخترها به ترتیب  خانم گل  و گل خانم می باشند.

در نهایت در 6 آبان 1383 و در روز ضربت خوردن مولای متقیان برای همیشه این عالم خاکی را وداع گفت و به پروردگار خویش ملحق شد. 

 

سکوت سرد

پدرجان رفتی ، آرام و بی صدا ،

اما هیچ کس غم پنهان مرا حس نکرد،

هیچ کس از پشت نقاب خنده های تلخ من ،

دیدگان بارانی مرا ندید.

هیچ کس نخواست بفهمد که در قلب من غم عظیمی نهفته است.

همیشه دوستت دارم. فرزندت رضا غریبی

ای کاش میدانستی چه غم بزرگی در دلم سنگینی میکند .

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند   مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران  بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند و چنین برایش می سرایم  و تقدیم می کنم به روح ملکوتیش .

 (( سکوت سرد))

سکوت  سرد  چشم  تو  ،  گرفته  لحظه ها  از من

چه نرم  و  بی صدا آخر  ، کشیدی  دستم از  دامن

 

نقاب  چهره ام  بر  دار  ،  پر  از  احساس  فریاد  است

تمام  طرح  این  چهره  ،  شده  چون  سایه  در  روشن

  

یگانه  ابر  من  بودی  ،  به  باغم  سایه  افکـــــندی

بهار دل  خـــزان  گشـته  ، نهــال   غم  بیــا  بر کـن

 

خیال  روی  تو  هر  شب  ،  میان  نقش  خود  بینم

کنار  جسم  خود  هستم  ،  و  اما  بی  خبر  از  تن

 

چگونه  در  نبود  تو  ،  سر  از  بالین  غم  گیرم

به  پاس  خاطر  سبزت  ،  دوباره  سر  زنم  بر  تن

۲۴ / ۲ / ۱۳۸۴

نیست روزی که از تو نگفته باشم هزار سال هم که بگذرد من در توهم حضورت نفس می کشم من آن شانه هایت را می خواهم که پناهم بود همان یک وجب از شانه ات تمام دارایی ام بود من آن دست های گرمت را می خواهم که یک عمر برایم زحمت کشید.

وقتی دیروز باران بارید

“آن مرد در باران آمد” را به یاد آوردم

“آن مرد با نان آمد”

یادم آمد که دیگر پدرم در باران

با نانی در دست

نخواهد آمد

دیروز دلم تنگ شد و با آسمان و دلتنگی‌اش

با زمین و تنهائیش

با خورشید و نبودنش

به یاد پدر سخت گریستم

پدرم وقتی رفت دل من سخت شکست....

 

  • رضا غریبی (فرزند حاج قلیچ خان)
۰۸
فروردين

ریسنده  روستای زرگر   میناور  ناصری ( غریبی) 

در سال 1308 در روستای لنگه بیز چشم به جهان گشود. در نوجوانی و جوانی کمک حال مادرش بود. بعد از ازدواج  با حاج قلیچ خان غریبی به روستای زرگر نقل مکان کرد.

 در روستای زرگر تعداد اندکی زندگی می کردند از جمله آنها حاج عوض بک ، حیدر بک ، بهلول بک ضربعلی علیزاده ، حسینعلی سیفی و چند خانوار دیگر. بعد از آن سال ها بود که  روستا پر جمعیت تر می شود و هر کس به کار دامداری و کشاورزی  می پردازد.

 میناور  (آغانساء ناصری) 10 بچه به دنیا می آورد ، 7 پسر و 3 دختر ، یکی از پسرها ونیز یکی از دختر ها در نوزادی دنیا را ترک می کنند. 6 پسر و 2 دختر بزرگ می کند. فرزندان ایشان به ترتیب  پسرها: حاج محمود ، ابراهیم ، علی نقی ، رضا ، یعقوب و بهروز  و دخترها به ترتیب  خانم گل  و گل خانم می باشند.

 اهل نماز است و خدا را خوب می شناسد.

 تسبیح را کنار مهر می گذارد . دست هایش را به راز و نیاز بالا می برد. گونه هایش از اشک تر شده و صورت معصوم اش حالتی نورانی به خود گرفته است. چشم هایش را می بندد و سرش را به آسمان بلند می کند و از اعماق دل می گوید:

 (( خدا یا! از من راضی باش.))

 با تمام وجودش از حس خواهش ، تمنا و حس نیازی ناشناخته و مقدس لبریز شده است. قطره های اشک بر گونه اش می لغزند و او نجوا می کند:  به نام خداوند بخشنده مهربان ؛  که زندگی را بخشیده و زندگی را به من بخشید ؛ و فرزندانم را و همه چیزهای دورو برم را برایم آفرید.

 لحاف را روی فرزندش می کشد و بوسه ای بر پیشانی اش می زند. آرام از کنارش بلند می شود و به همسرش حاج قلیچ خان صبحانه می دهد.با شتاب بلند می شود برای دوشیدن گاو و گوسفندان می رود و به آنها رسیدگی می کند. بعد از آن آرد الک می کند و خمیر درست می کند. خمیر را ورز می دهد تا کاملا ور بیاید. دنبال هیزم می رود تا تنور را آتش کند. لواش می پزد . لواش میناور  زبان زد خاص و عام بود و در روستا پیچیده بود که لواش حاج قلیچ خان غریبی در روستا تک است سفید و سفید.

 معلمان روستا به خاطر تمیزی و سفیدی نان عاشق نان حاج قلیچ خان بودند و سعی داشتند که هر روز ما برایش نان ببریم. آخه در روستا  شاگردان نوبتی برای معلمان نان می بردند.

 شب ها خواب به چشم اش نمی رود و برایش خواب معنی ندارد ، پشم های گوسفندان را شسته و حالا در تاریکی آنها را می ریسد تا به عمویم حاج آزاد غریبی تحویل بدهد تا عمویم آنها را رنگرزی کند . و در کارهای زنبور داری نیز کمک می کرد.

زنبور داری

 سالهاست که به شدت از دندان درد رنج می برد . همه دندانهایش را کشید تا دیگر از دندان درد رنج نبرد و دندان مصنوعی گذاشت ، اما دندان مصنوعی افاقه نکرد . نتوانست آنها را نگه دارد ، دردش شدید بود . ریشه دندانش  داخل لثه بودو به استخوان فک جوش خورده بود و چند عمل جراحی انجام داد ، اما دریغ از یک لحظه بی درد بودن . اعصاب دندانش همیشه درد می کند و هیچ وقت درد کم نشد.

 خیلی مظلوم بود و حتی حرف خودش را در ذهن خود حبس می کرد که مبادا حرفی بزند و باعث رنجش و کینه و کدورت دیگران شود. تا نیمه های شب فرش می بافت . وقتی یکی از ماها در نیمه های شب گریه می کردیم ، ما را بیرون از منزل و پشت منزل می برد که صدای گریه مان باعث نشود بقیه مخصوصا پدرم از خواب  بیدار شود. شب های روستا ترسناک است ، حتی از گرگ هم نمی ترسید.

 کودکش تب دارد و تشنج کرده است ، به خاطر تشنج به حالت توهم در می آید. کودک از خواب بیدار می شود و تشنج اش شدید است کیسه گندم را بغل می کند و شروع به جیغ زدن می کند. حال کودکش خوب نیست ، اگر رسیدگی نکند امکان دارد کودکش غیر عادی  بزرگ شود و مشکل روانی پیدا کند و تنش در تب می سوزد. میناور با تمام نگرانی اش سعی می کند کودکش از بیماری نجات پیدا کند. کودک گونه هایش سرخ است مدام ناله می کند. میناور کنار رختخواب می نشیند . دست کوچک فرزندش را به دست می گیرد و با دست دیگر ، موهای او را نوازش می کند. خلاصه فرزندش خوب می شود.

 گرمای شوق سراسر وجودش را فرا می گیرد. دست هایش را بالا می آورد و به زمزمه می گوید: خدایا ! از تو سپاسگزارم.  

  • رضا غریبی (فرزند حاج قلیچ خان)
۰۸
فروردين

زرگر در یک نگاه

فصل بهار: روستای  زرگر  با پوشیدن پیراهن گل گلی و رنگا رنگ همراه با لکّه های برف سفید و چشمه های بلورین و پرواز پرندگان و چرای چرندگان و نم نم باران چشم هربیننده را خیره می کند.

فصل تابستان: مه دل انگیزی جای جای منطقه را در نوردیده و هوای مطبوعی را به ساکنان هدیه کرده و پاسی از روز گذشته خورشید عالمتاب چشمک زنان با گرمای لطیف خود جانهارا گرم میکند و زمینهای پرخیر و برکت سفرۀ احسان و روزی حلال را پهن کرده و مردم را به مهمانی دعوت میکند.

فصل پاییز: پیراهن عاریه ای و برگرفته از سه فصل؛ زمستان، بهار، تابستان را برتن میکند که سبزی از بهار, مه و آفتاب از تابستان, سفیدی و سرما از زمستان ره آورد جان فزای اوست...

فصل زمستان: نقّاش چیره دست طبیعت برف سفیدتر از همه چیز را در بوم این دیار نقش نموده اگر کسی دربلندای روستای  زرگر  به تماشا بنشیند آنرا خواهددید که خود دیده نه اینکه من گویم. اگر سفیدی رنگ خوشبختی باشد! واقعاّ ما سفید بختیم !! حسادتم به پرنده هاست که این جلوۀ لایزال را از بلندای آسمان نظاره گرند...

  • رضا غریبی (فرزند حاج قلیچ خان)
۰۸
فروردين


یانبلاغ  زرگر

یان، به معنای کنار, پهلو و سمت و بولاغ ، به معنای چشمه است. بنابراین ، یانبلاغ ، یعنی چشمه کناری. در  سمت شمال  روستای زرگر  دو چشمۀ زلال در کنار هم جریان دارد. با این توضیح این نامگذاری واقعاّ با دقّت و حکیمانه نامگذاری شده ! پس احسن به نیاکان باریک بین وهوشیارما !

یاببلاغ

 یانبلاغ در واقع ورودی اصلی به روستای زرگر است. که در شمال روستای زرگر قرار دارد.

در یانبلاغ دو چشمه کنار هم قرار دارد. آب این چشمه خنک و دلنشین است. محل هایی که از یانبلاغ به آنها می رسیم عبارتند از: لغ لغ  - قره برون - یورد و نیز  از یانبلاغ به روستاهای طاووس درسی- دامداباجا - برزند و ... می رسد.

  • رضا غریبی (فرزند حاج قلیچ خان)
۰۸
فروردين

       معرفی کوه کدّوچان زرگر

 

وجه تسمیه: کدخدا اوچان ، کادّا اوچان  ، کدّوچان

 

نام این کوه کادّا اوچان است . به مرور زمان اهالی روستا آن را به زبان ساده تر  تبدیل کرده و در محاوره به آن کدّوچان می گویند.

کادّا اوچان در میان اهالی روستای زرگر کدّوچان ، دال با تشدید خوانده می شود. درباره  ریشه ی این  واژه می توان چنین بیان کرد که نام این کوه ریشه در زبان ترکی دارد ،  بدین ترتیب که نام کادّا اوچان از دو بخش (( کادّا)) و (( اوچان)) تشکیل شده است. که به ترتیب به معنای (( کدخدا)) و (( سقوط و افتادن)) است. بدین سان (( کدّوچان)) به معنی  (( سقوط کدخدا))  خواهد بود. و این می تواند به خاطر روایت  سقوط  کدخدا از این کوه باشد. کادّا از واژه ی کد خدا گرفته شده است و کادّا اوچان  جایی و کوهی است که کدخدا از این کوه سقوط کرده است. و به این نام معروف شده است.

کادّا اوچان  در تلفظ عامیانه اهالی روستا کدّوچان است. از کوه های مرتفع روستای زرگر است که در جنوب غربی  روستای زرگر شهرستان گرمی  استان اردبیل قرار دارد. کدّوچان را می توان سومین کوه مرتفع زرگر  ( پس از دلیکلی داش و قاطر قالاسی) محسوب کرد.

کدوچان

کدّوچان در مقابل روستای زرگر قرار دارد و این کوه در فصل بهار و تابستان بسیار سرسبز و در پائیز و زمستان خشک  است.امّا علف های آن در پائیز و زمستان به عنوان چراگاه مورد استفاده قرار می گیرد. هوای کدّوچان دلچسب و خنک و همیشه نسیمی ملایم دارد.

در منطقه میانی کوه کدّوچان بالای پرتگاه محلی است که همیشه آن قسمت سرسبز می باشد. ورود به آن  کمی مشکل است.

شیب کوه کدّوچان مانند سینه انسان تخت است و در وسط آن چاک ملایمی وجود دارد . و می توان این گونه تعبیر کرد، مانند کتابی است که به حالت باز می باشد.

مسیرهای صعود:

برای صعود به قله کدّوچان از جبهه های شمالی باید از قسمت قبرستان  و سلسله تپه های  دامنه کوه کدّوچان به سمت قله و از قسمت غرب کوه پیش رفته تا به قله راه پیدا کنیم. یکی دیگر از مسیرهای  جبهه شمالی ، مسیر جنوب شرقی کوه به سمت قله است.

به این دلیل از جنوب غربی و جنوب شرقی کوه برای رسیدن به قله پیش می رویم که در وسط کوه پرتگاهی  وجود دارد که عبور از آنجا  صعب العبور است. و از دو طرف آن پرتگاه به سمت قله پیش می رویم.

کدوچان

بالای قله کدّوچان منتها علیه یاسدان می باشد. و در دامنه کوه کدّوچان  تپه ای وجود دارد که از آن تپه  تخته سنگ استخراج می شود. این تخته سنگ ها در قبرستان  روستا کاربرد دارد. سنگ لحد و سنگهای اطراف و ... قبر از این تخته سنگ استفاده می شود. 

پشت کدّوچان را کهلیک بلاغی و قسمت غرب آن دولای  و قسمت شرق کدّوچان  گن دره  و جنوب شرقی آن را  روستای  زرگر  تشکیل می دهد.  

  • رضا غریبی (فرزند حاج قلیچ خان)
۰۸
فروردين

معرفی مرحومه شا بیگم ( بیگم صالح )(غریبی)

حاج آقا مبارکتان باشد. فرزندتان غلام حضرت علی (ع) است .

 

شوق قلبش را لبریز می کند. خبر سلامتی مادر و کودک تنها اندیشه ای است که در ذهن او می چرخد. از مدتی پیش منتظر چنین لحظه ای بوده است. گرمای نفسش انگار کودک را به جنبش وا می دارد . نگاهش بر چشم های معصوم نوزاد ثابت می ماند و لبخندی که بر لبانش نشسته است ، عمیق تر می شود.

به شتاب بلند می شود ، لحظه ای مکث می کند و سپس با قدم های تند به سمت خانواده کودک می رود. خبر خوشی را به آنها می دهد. همیشه سعی داشت به دیگران خبری خوش بدهد.

بله درست حدث زدید . ایشان یک ماما بود و به اصطلاح آنروز قابله محل بود. همه ی ماها وقتی برای اولین بار به این دنیا چشم گشودیم ، لحظه ی اول ایشان را نظارگر شدیم.

بله همان کس که ما را به دنیا آورد . اگر ایشان نبود ، معلوم نبود چه به روزگارمان می آید. آیا زنده می مانیم یا نیامده مرگ به سراغ مان می آمد.


 

بله مامای همه ی ما در روستای زرگر کسی نبود جز  مرحومه شا بیگم ( بیگم صالح (غریبی)) همسر با وفای حاج آزاد غریبی. او پزشک حاذق روستا بود. زنان نازا را معالجه و درمان می کرد و به ثمر می نشست. قابل ذکر است که ایشان بدون هیچ چشم داشتی  و بدون دریافت هزینه ای این کار را فقط به خاطر خدا و کمک به خلق خدا انجام می دادند.از قول پسرش حاج اکبر غریبی می نویسم که می گوید: پزشکان تحصیل کرده در شهر  دعوت به همکاری کرده بودند، و در بیمارستان کار مامایی انجام بدهد. اما ایشان دعوت پزشکان را رد کرده بود.

به یاد دارم که از کسی بد نمی گفت ، تا می توانست خوبی دیگران را می گفت.

در آموزش احکام شرعی به دیگران خبره بود. یادم می آید که روزی احکام شرعی را طوری برایم تفهیم کرد که هیچ وقت از یادم نمی رود. احکام شرعی را برایم غیر مستقیم فهماند، غیر مستقیم بودنش به این جهت بود که حجب و حیا اجازه نمی داد، مستقیم بگوید و از این طریق احکام شرعی را به دیگران آموزش می داد.

 

در قالی بافی نیز چیره دست بود. بانوان روستا را آموزش می داد. همسرش رنگرز ماهری بود، خودشان نیز قالی بافی آموزش می دادند.

 

یادم می آید که در یک حیاط مشترک زندگی می کریم. یک طرف حیاط حاج آزاد غریبی و طرف دیگر حاج قلیچ خان غریبی ، انگار که یک خانواده بودیم. همدیگر را خیلی دوست داشتیم ، دوستی هایمان ساده و بی غل و غش بود. صداقت در دوستی مان بود. خاطرات فراوان و بسیار فراوان است. از ذکر همه آنها صرف نظر می کنیم و بیشتر به معرفی ایشان می پردازیم.

 

 ایشان در سال 1320  چشم به جهان گشود . خدا را درک کرده بود ، انگار لمس می کرد.  گوش به فرمان آفریدگارش بود ، همه شب قبل از خواب  با خدای خود نجوا می کرد و چنین می گفت:

یاتارام ساقما                        دولان نام سولوما     

سقلام الله هما                           دیلیمده سبحانیمه

 

سینمده قرآنیمه                       ملک لر شاهد اولسون

دینیمه ایمانیمه                      حوری لر خبر آپارسین

آخرت ترپاغیمه                        یاتارام انشا الله

 

دورا رام انشا الله                      یاتیب دورا بیلمسم

اشهدان لا اله الاالله                     و اشهد محمد رسول الله

یاتدم ساقما                          دولانمادم سولما

سقلدم الله هما .........

 

 بیست و هشتم  تیر ماه 1392  و اوایل رمضان المبارک است خسته است. در بستر بیماری است. دیگر توانی در دست و پایش نیست  تا تکانی بخورد. چشم هایش از سو افتاده و لب هایش از حرکت مانده است؛ اما سکوت، اتاق بیمارستان را  بخوبی احساس می کند؛ سکوتی که هر از گاهی با همهمه ی برگ های جوان درختان حیاط که خود را به دست نسیم شبانگاهی سپرده اند، پر می شود و نسیم با هر وزشی ، عطر دل انگیز را به اتاقی که بانو شابیگم در آن است ، مهمان می کند و او را مژده می دهد که تولدی دیگر در راه است. آیا این نسیم نغمه ی دیگری از نفحات رحمانی است؟

تابش نوری آشنا را بر دلش احساس می کند. گرمای دلنشینی به پیکر بی جانش ، جان می بخشد. شاید سیمای نورانی پیامبر را پیش رویش می بیند. اشک شوق بر گونه اش جاری می شود. می گوید: (( یعنی تمام شد؟! بعد از سالها مشتاق رسیدن به او هستم؛ مشتاق رسیدن به خدا . یعنی روزگار آزمایش و امتحان تمام شد؟!))

آری ، تمام شد.

شابیگم تکانی به دست و پایش می دهد. نه ، ضعف و پیری در جانش مرده است. احساس سبکی می کند . شوق پرواز  دارد.

یعنی از بند جسم خاکی اش  رها شده است.

خود را رها می کند ؛ مثل قطره ای که به دریا رسیده است و دریا می شود.

 

تابوت بانو شابیگم بر دوش انبوهی از اقوام و خویشاوندان تشییع می شود. جسم خسته او می رود تا در بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شود. همه می مانند با خاطرات شیرین اش کجا می توان این همه خاطرات را ثبت کرد، نه ، قلم و کاغذی نیست که  روی آن حک کنیم. آنها را  روی  قلب مان حک کرده ایم. باد  و باران هم نمی تواند آن خاطرات را از بین ببرد.   

 

چقدر سخته بخوای نبودن کسی رو باور کنی که میتونست باشه اما تقدیر نذاشت

 

چقدر سخته بخوای نبودن کسی رو باور کنی که میتونست باشه اما تقدیر نذاشت

مادرم آخرین لحظه دیدار تو                                         آخرین لحظه عمر من بود

مادرم آخرین حرفهای تو                                              آخرین لالایه های من بود

مادرم آخرین اشک های تو                                          آخرین گریه های من بود

مادرم آخرین مهربانی تو                                             آخرین مهربانی دنیای من بود

مادر نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن

کودک که بودم وقتی زمین میخوردم مادرم مرا می بوسید

تمام دردهایم از یادم میرفت یک روز  من زمین خوردم

دردم نیامد اما به جایش تمام بوسه های مادرم به یادم آمد

به بهشت نمی روم  اگر  مادرم آنجا نباشد

لطفآ به  فاتحه ای تمامی مادران اسیر خاک را میهمان کنید     ( ممنون)

 

 

 

  • رضا غریبی (فرزند حاج قلیچ خان)
۰۸
فروردين

                                  کارگاه رنگرزی  حاج آزاد غریبی

حاج آزاد غریبی

 رنگرزی سنتی :

 

به فرایندی گفته می‌شود که در طی آن کالای نساجی مثل الیاف، نخ، پارچه و یا پوشاک در محلولی که شامل مواد رنگزا و مواد شیمیایی می‌باشد، رنگ‌آمیزی گردد و مولکولهای رنگ، با دوامی نسبی با مولکول‌های کالای نساجی، پیوند محکمی برقرار نمایند. رنگرزی سنتی با نوین شدن صنعت نساجی، رفته رفته کاهش پیدا کرده‌است.

زرگر  زمانی از روستاهای خودکفای  روزگار بود، و در این روستا تقریبا همه مشاغل ( متعاقبا  در خصوص مشاغل توضیح داده خواهد شد) وجود داشت؛ و توسط اهالی روستا اداره می شد. یکی از آن مشاغل ، شغل رنگرزی بود.

رنگرزی حاج آزاد غریبی 

کارگاه رنگرزی  توسط حاج آزاد غریبی  در یک اتاق  تقریبا 20 مترمربع  با امکانات ذیل تأسیس  و راه اندازی شد.

1.      دیگ بزرگ  یا پاتیل   2. انواع رنگ های پودری شیمیایی و طبیعی ( پوست انار ، پوست پیاز، پوست گردو  و علفیاتی که از خود رنگ پس می دادند و ...)   3.  ترازو : ترازو  جهت کشیدن و  وزن کردن   الیاف ( خاما) بکار می رفت . به این جهت خاما گفته می شد که الیاف  به رنگ سفید  و خام بود و بعد از رنگرزی و تغییر رنگ  از حالت خاما (خام) در می آمد. ترازوی رنگرزی عمو متفات تر از ترازو های دیگر بود، 2 عدد سینی گرد بزرگ به وسیله 3 رشته نخ (هر سینی) سینی ها به طور مساوی از سه قسمت سوراخ می شد و  به یک چوب تقریبا یک متری که نخ های سینی ها به دو طرف چوب وصل می شد ، و درست وسط چوب سوراخ بود و به وسیله نخ ضخیم که از سوراخ رد می کردند برای گرفتن و کشیدن الیاف استفاده می شد.     4.  مخزن نفت ، لوله رابط  و پیلوت:  مخزن نفت را با تلمبه پر از باد می کردند  تا نفت با فشار قوی از مخزن خارج شود و توسط لوله ای که به یک اجاق کوچک متصل بود ، شعله ور می شد.    5. دماسنج : دماسنج برای  اندازه گیری میزان گرمای آب داخل پاتیل بکار می رفت ، که هر جنس نخ به گرمای معین و کافی نیاز داشت. 6. همزن :  برای هم زدن نخ (خاما)  بکار برده می شد. وقتی با همزن نخ ها را به هم می زدند ، همه ی قسمت های نخ به یک اندازه رنگ می شد.  7.   ظروف شیشه ای یا پلاستیکی برای نگهداری  پودر رنگها و نیز برای  مصارف دیگر.  8.   نمک های فلزی  مانند  انواع زاج، مواد قلیایی مثل آمونیاک.  9.  ماده اصلی یعنی آب که محیط رنگرزی را تشکیل می‌دهد.

 حاج آزاد غریبی  در روستای زرگر  حدودا کارهای رنگرزی 30 الی 40 روستا را انجام می دادند.  در روستاهای اطراف زرگر  کارگاه رنگرزی وجود نداشت ، همه روستاهای دیگر  به روستای زرگر برای رنگرزی مراجعه می کردند.

به یاد  دارم که کودک 3 و 4 ساله بودم ، عمویم  حاج آزاد غریبی  که ما به ایشان حاجی عمی می گفتیم ، به این دلیل که در آن زمان از روستا کسی به مکه نرفته بود؛ حاج آزاد غریبی و معرفت پناهی  دو نفره به مکه رفته بودند. به همین خاطر  عموی  بنده حقیر به حاجی عمی معروف شد. بگذریم ، حاج آزاد غریبی کار و بارشان خیلی زیاد بود ، در روستا همه فرش می بافتند و کار و کاسبی عمو  رو بورس بود. هر روز  برایش الیاف  می آوردند تا آنها را رنگ کند. این شغل برای ما بچه ها   یک پدیده نو  بود  و این چنین شغلی را ندیده بودیم، و به تماشا می ایستادیم و گاهی هم شیطنت می کردیم و عمو را اذیت و عصبانی می کردیم. البته اذیت ما به عمو  یک طرفه بود و عمو در مقابل اذیت ما هیچ عکس العملی نشان نمی داد. این را هم بگویم که حاجی عمی  خوش اخلاق بود.  بخاطر آن به ما چیزی نمی گفت. 

چینی بند زنی حاج آزاد غریبی

در چند دهه گذشته شغلی وجود داشت که امروز از فهرست شغلها حذف شده است . شغلی بنام چینی بند زن ( آنکه کاسه و بشقاب را پیوند دهد) چینی بند زن ظروف شکسته چینی را به هم بند می زد.

در گذشته بخش عمده ای از ظروف منازل همانند کاسه ، بشقاب ، قوری و ... از جنس چینی بود . این چینی ها به تلنگری بند بود و در اثر ضریه ای می شکست . اهالی روستا تکه های شکسته چینی را برای ترمیم به نزد حاج آزاد غریبی می آوردند .

 ابزارکار  حاج آزاد غریبی چینی بند زن بسیار ساده بود و شامل جعبه یا همان میزکار ، مته ، کمان کوچک ( ابزار محرک برای چرخاندن سرمته ) ، چسب مخصوص ، تسمه های بسیار باریک و ظریف می شد . حاج آزاد غریبی ، چینی های شکسته را تحویل می گرفت و به مرور یک به یک با کمان و مته محل های مورد نظرش را سوراخ می کرد و تکه های شکسته را با چسب مخصوص چینی می چسباند و با بندهای کوچک فلزی (تسمه های فلزی باریک) ظروف را به هم وصل می کرد . 

چینی بند زنی حاج آزاد غریبی 

 ابزار و وسایل کار  حاج آزاد غریبی در چینی بند زنی

ابزاری که در چینی بند زنی مورد استفاده قرار می گیرد، بسیار ساده و ابتدایی است ولی بااین حال مراحل این عمل نهایت مهارت و استادی ودقت استادکار را می طلبد.

۱- کمان این وسیله به عنوان اصلی ترین ابزار، در دسترس چینی بندزن قرار گرفته و از قسمت های زیر تشکیل شده است:

قیف برنجی:  وسیله ای قیفی شکل از جنس برنج (شبیه مدادهای امروزی) که در قسمت انتهایی آن، الماس جاسازی می شود.

 الماس :الماس های ریز به اندازه یک دانه کریستال شکر، از مغازه های جواهر فروشی تهیه می شد و در قسمت انتهایی نوک قیف برنجی جاسازی می شد. این الماس ها تا زمانی که گم نمی شد قابل استفاده بودند و مشکل شکستن نداشتند ولی مشکل زمانی پیش می آمد که این الماس در مقابله با چینی های سخت تر و یا شیشه از جای خود در می رفته در داخل مغازه در بین تلی از خاک گم می شد.

 در این موقع برای پیدا کردن الماس گم شده، تمام مغازه را جارو کرده و خاک جمع شده را در تشت آبی می ریختند، به این ترتیب الماس درخشنده درمیان انبوه خاک خود را ظاهر می کرد.

الماس در آن دوران هم از قیمت نسبتاً بالایی برخوردار بوده است و هر قطعه کوچک آن حدود سه یا سه ونیم تومان خریداری می شده است.

 تکه چوب نازک از جنس درخت بید : تکه چوب به طول تقریبی 30 سانتیمتر و قطر تقریبی یک سانتیمتر از جنس بید تهیه می شد؛ چون چوب درخت بید حالت فنری دارد برای این منظور بهتر عمل می کند.

 نخ لحاف دوزی :تکه چوب درخت بید به وسیله نخ لحاف دوزی به قسمت قیفی شکل متصل می شود

 ۲- مفتول : مفتولهای آهنی و نرم به ضخامت حدود 1 تا 5/1 میلی متر مورد استفاده قرار می گیرد. این مفتول ها ابتدا به صورت فولادی و سخت هستند که بعد از سوختن نرم می شود.

مفتول ها را روی سندان با چکش می کوبند تا مسطح و برای کوک با بندزدن آماده شود و سپس به قطعات یک تا یک ونیم سانتی تقسیم می شوند.

 ۳- سندان : سندانی به نام گولاخلی(این واژه معادل گوش دار فارسی می باشد) که از سندان های حرفه مسگری است، در کارگاه بند زنی مورد استفاده دارد و برای دو منظور استفاده می شود.

1.     کوبیدن مفتول در روی آن به وسیله چکش

2.      درست کردن قسمت هایی از قوری شکسته به ویژه دهانه آبریز قوری از حنس برنج


4- چکش معمولی کوچک  : از چکش هم برای دو منظور استفاده می شود
۱- کوبیدن و پهن کردن مفتول بر روی سندان
۲- کوبیدن بند یا کوک در قسمت بند خورده.

5- چسب ها و خمیرهای بندزنی : الف- چسب های حیوانی مانند: سریشم معمولی، سریشم ماهی، چسب پوست خرگوش، چسب سفیده تخم مرغ با آهک، چسب آلبومین خون، گلوتن و کازئین.

 ب- چسب های گیاهی مانند: سریش، شواز، کتیرا، صمغ عربی، گلوتن و نشاسته، عصاره ریوند از ریشه گیاه ریواس.

 معرف ترین و پرمصرف ترین چسب در چینی بند زنی چسب حیوانی شامل "سفیده تخم مرغ با مقداری آهک" بوده که به زامیشگه  معروف می باشد. زامشگه واژه روسی است .

خرمن کوب کلاسیک حاج آزاد غریبی ( زرگر)

حاج آزاد غریبی 

خرمن کوب وسیله ای است در کشاورزی که در قدیم بر خر و گاو می بستند و آنرا بر روی غلات بویژه گندم می دواندند تا گندم از ساقه جدا شده و کاه و گندم جدا گردد.خرمن کوب قدیم در واقع  دارای تیغه هایی در زیر تخته های ضخیم به هم پیوسته بود و با کشیده شدن توسط گاو و خر  گندم از ساقه ها جدا می شد. امروزه خرمن کوب ها تراکتور و یا موتور های تولید برق هستند،  که به وسیله تسمه به دستگاهی که داخل آن گندم ها را می ریختند و با چرخش در داخل آن گندم از ساقه جدا می شد.

خرمن کوب حاج آزاد غریبی 

حاج آزاد غریبی  دستگاه خرمن کوب امروزی یعنی مدرن را داشتند . وقتی تابستان می شد و همه کشت های خودشان را برداشت می کردند ، و در خرمن گرد هم می چیدند تا خشک شود. حاج آزاد غریبی  با دستگاه خرمن کوب خود  به صورت نوبتی گندم و جو ی  موجود در خرمن اهالی روستا را انجام  داده و کاه را از گندم جدا میکرد.  

این دستگاه خرمن کوب خاطرات  خوش  و نیز  خاطرات تلخی هم داشت. تسمه ای که از موتور (کانکا) به دستگاه خرمن کوب متصل بود ، گاهی مشکلاتی را بوجود  می آورد.

 

  • رضا غریبی (فرزند حاج قلیچ خان)
۰۷
فروردين


قاطر قالاسی یکی از زیبا ترین و با صفا ترین قلعه های موجود نه تنها در ایران بلکه در جهان به شمار می رود. دلیل جذابیت قاطر قلاسی این است که آنگونه  و آن شکل و شمایلی که ما از قلعه سراغ داریم ، ساخته دست بشر است ، نیست .

این قلعه مانند قلعه های دیگر  نیست و هیچ حصار و دیواری دور آن کشیده نشده است. قاطر قالاسی را آفریدگار عالم  با دست خود وبا ستونهای سنگی بلند و به صورت استوانه ای آفریده است. این قلعه به صورت گرد و مدور می باشد که ارتفاع آن در پائین ترین نقطه بالغ بر ۳۰ متر ارتفاع می باشد. هرچه به قله نزدیک تر  می شویم  ارتفاع دیوار  یا ستون سنگی  نیز  کمتر می شود و تنها در یک قسمت به بالای قلعه راه دارد . در قسمت بالای قاطر قالاسی آب انبار سنگی وجود دارد که در آن آب ذخیره می شد و در دراز مدت از آب آن استفاده می کردند. این قلعه طوری است که فقط از یک طرف  راه برای ورود به آن وجود دارد.

مردمان قدیم برای اینکه جان و مال شان در امان باشد و خود را از دشمنان  حفظ کنند ، در این قلعه زندگی می کردند.

از نیاکان خود شنیده ام که راهزنان در این قلعه دیده بانی می کردند و اگر از جاده  عشایری و یا کاروانی  رفت و آمد می کردند اموال آنها را به غارت می بردند. این قلعه در بالاترین نقطه  نسبت به نقاط دیگر و کوه های اطراف آن قرار دارد و تمامی نقاط ، از سمت جنوب  تا دامنه های کوه سبلان و از سمت شمال تا قسمت هایی از دشت مغان  دید کافی دارد. برای اینکه کاروان و یا عشایر به راهزنان در قاطر قالاسی مشکوک نشوند ، راهزنان ابداعاتی از خود نشان می دادند. آنها پالتو و یا کت خود را به چوب می بستند و به شکل یک عقاب در می آوردند و از بالای قلعه به پائین پرتاب می کردند، و به دنبال آن یک کاسه ماست رها می کردند.  کاروان احساس می کردند که عقاب به پرواز درآمد ، وجود عقاب در بالای قلعه حکم این  داشت که کسی و یا راهزنی در آن محل وجود  ندارد. کاروان با اطمینان کامل راه خود را ادامه می داد ، غافل از اینکه راهزنان در آن محل نقشه ای کشیده  و در کمین آنها نشسته است. 

با توجه به سفالهای سطحی و خرده سفال بسیار فراوان در قاطر قالاسی قدمت  روستای زرگر را نشان می دهد.

 

راه های رسیدن به قاطر قالاسی:

برای رسیدن به قاطر قالاسی از ۳ محل می توان به آن دسترسی داشت ، این محل ها عبارتند از:

۱. از سمت سلسله جبال دلیکلی داش ، قاطار (قطار) به قاطر قالاسی

۲. از راه دره ی  قزل قیه و یوشان درسی  به  قاطر قالاسی

۳. از راه  قزل قیه و اکبر عسگر به قاطر قالاسی


  • رضا غریبی (فرزند حاج قلیچ خان)
۰۷
فروردين

 

دلیکلی داش کوهی است  در روستای زرگر ، مقیاس و موقعیت جغرافیایی دلیکلی داش به عرض جغرافیایی ۵۱ / ۳۸  و طول جغرافیایی ۵۱ / ۴۷ می باشد.  این کوه در غرب روستای زرگر قرار دارد.

دلیکلی داش یکی از جذاب ترین ، زیبا ترین و دیدنی ترین  کوهی است که در روستای زرگر قرار دارد. این کوه به شکل کعب  و پژول (عاشق) می باشد. کعب یا پژول  استخوانی است که از قوزک پای گوسفند و گاو برآید و معمولا پژول گوسفند در قمار  بکار می رود.

 

دلیکلی داش به واقعیت خیلی زیبا و شکیل است. انگار  خداوند یک پژول (عاشق) بزرگ را در بالای کوه قرار داده است، و در وسط آن نیز سوراخ بزرگی قرار دارد که یک شتر به راحتی از آن عبور می کند.

اطراف دلیکلی داش یعنی اطراف شکل پژول (عاشق) تماما صخره است و بعد از طی کردن دهها متر به قسمت اصلی  دلیکلی داش که همان پژول(عاشق) است می رسد. قله دلیکلی داش همانند پژول گاو (عاشق) حالت گودی دارد. اگر  دورنمای دلیکلی داش را ملاحظه فرمائید ، مانند پژول (عاشق) است.

راه های ورودی به دلیکلی داش

 

راه های ورودی به قله دلیکلی داش از ۳ محل می باشد، این محل ها عبارتند از : ۱. ورودی  از  یورد  ۲. ورودی از متق درسی که در آن غار بسیار زیبایی  قرار دارد.  ۳.  جوتان گلی.

دلیکلی داش یکی از جذاب ترین کوههای شهرستان گرمی و دشت مغان است. اگر به این کوه اهمیت داده می شد و یا در نزدیکی یکی از شهرها واقع می شد، بدون شک یکی از محل های سیاحتی منطقه مورد توجه قرار می گرفت

 

در قسمت بالای دلیکلی داش باد تندی می وزد و اگر کسی به قله آن بتواند  برود ، به سختی می تواند در آنجا دوام بیاورد؛ چون باد آنقدر شدید می وزد که احتمال سقوط  را  فراهم می آورد.

اگر کسی  بخواهد به قله آن راه پیدا کند . باید از مسیر  سختی  عبور کند . رسیدن به قسمت بالایی دلیکلی داش  کمی مشکل تر از قسمت های دیگر است. 

دلیکلی داش را می توان به ۳ قسمت تقسیم کرد : ۱.  صخره های اطرف کوه  ۲. صحن اصلی که رسیدن به آن قسمت راحت تر است.  ۳. قله که از صحن بالا تر  قرار دارد  . برای رسیدن به قله کمی سخت تر است.

دلیکلی داش سربلند و پا برجا

 

 

  • رضا غریبی (فرزند حاج قلیچ خان)
۰۷
فروردين

 


  • رضا غریبی (فرزند حاج قلیچ خان)
۰۷
فروردين

مسجد روستای زرگر

 

مسجد قدیم روستای زرگر تقریبا در وسط روستا  و کنار بلاغ ( چشمه) و با خشت ساخته شده بود. در سال های اخیر این مسجد توسط آقای امامعلی  ( علامه) غریبی  پسر عموی اینجانب  با کمک و یاری  اهالی  روستا که در شهرها ساکن هستند  باز سازی شد.  امامعلی (علامه)  اصول ساختمان سازی  و مهندسی  را در باز سازی  مسجد  رعایت نموده است . ساختمان مسجد از 4 قسمت اصلی  تشکیل شده است.

1.      رواق یا دهلیز و کفش کن که در آن قسمت قبل از باز سازی تابوت چوبی نگهداری می شد. ترس بیشتر بچه های روستا علی الخصوص بنده حقیر از مسجد به خاطر همین تابوت بود. اما این ترس دلیل بر آن نبود که مسجد را از زندگی خود حذف کنم. ( به یاد دارم که معلمان روستا از جمله آقای عبدالرضا کریمیان و آقای میرزایی که معلم روستایمان بودند ، بچه های مدرسه را تشویق می کردند که به مسجد بروند و در آنجا نماز بخوانند ، این بنده حقیر موذن مسجد بودم و بالای مسجد رفته و هر غروب اذان مغرب را می گفتم).

2.      محل اصلی مسجد  جهت عزاداری ، سینه زنی ، روضه خوانی  ، مرثیه خوانی ،  سخنرانی و موعظه  و... انجام می شود.

3.     آشپزخانه  یا آبدارخانه برای پذیرایی از میهمانان حضرت اباعبدالله الحسین در این محل آماده سازی می شود.

4.      شیستان : شبستان در طبقه دوم و روی آشپزخانه قرار دارد . بانوان روستا جهت عزاداری و شنیدن  روضه ، مرثیه و سخنرانی در این محل جمع می شوند. شبستان تقریبا نیم طبقه محسوب می شود و قسمت بالایی دیوار سمت  محل اصلی مسجد باز است و از آنجا عزاداران حسینی را مشاهده می کنند.   

 

 


 

  • رضا غریبی (فرزند حاج قلیچ خان)
۰۷
فروردين

جاده  زرگر:

 


جاده ارتباط دشت مغان به سبلان و مشکین شهر( جاده یییلاق و قشلاق) 

در کنار روستای زرگر جاده ای خاکی  وجود دارد زرگر به واسطه استقرار بر سر راه و جاده که اغلب محل عبور عشایر و وسایط نقلیه سبک و سنگین و ماشین آلات کشاورزی از این جاده بود. این جاده از اهمیت بالایی برخوردار بود و رفت و آمد در آن رونق داشت. در کنار این جاده چند قهوه خانه وجود داشت که ساکنان این روستا از درآمد این قهوه خانه ارتزاق می کردند. این جاده اردبیل ، مشکین شهر( خیاو) و روستاهای اطراف را به مغان و پارس آباد متصل می کرد.

اوایل انقلاب  اسلامی ایران مهندسین راه سازی ازاین جاده  نقشه برداری کرده و قرار بود جاده ی اردبیل ، مشکین شهر  به مغان و پارس آباد از این محل عبور کند. اما متاسفانه بخت با روستای زرگر یار نبود و به جای راه سازی و آسفالت این جاده  محل دیگری را  برگزیدند. اگر همان نقشه پابرجا بود و این جاده خاکی آسفالت می شد بدون شک روستای زرگر یکی از روستاهای پر رونق و آباد و مورد توجه واقع می شد. به دلیل نداشتن راه و جاده آسفالت شده و دیگر امکانات زندگی  مردم این روستا به شهر ها  نقل مکان کردند.  

  • رضا غریبی (فرزند حاج قلیچ خان)
۰۷
فروردين


روستای زرگر  شهرستان گرمی  استان  اردبیل   عرض جغرافیایی ۵۱ / ۳۸

                                                                طول جغرافیایی ۵۲ / ۴۷ 

 

دور نمای زرگر

 

دور نمای روستای زرگر 

روستای زرگر 

همیدون تموز و دیش  چاکر است

بهارش  مثال  خزان  زرگر  است

زرگر= سیم و زر و طلا

 

زرگر دهی از دهستان مغان است که در بخش گرمی  شهرستان اردبیل واقع شده است و  ۴۰۷  تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران  جلد ۴  و  لغت نامه دهخدا )

 

این روستا  از قدمت  تاریخی برخوردار است در ایام گذشته  همان طور که اشاره شد پر جمعیت ترین روستاهای این منطقه محسوب می شد . به دلیل تغییرات حکومتی و بوجود آمدن انقلاب اسلامی  مردم این روستا به شهرهای مختلف از جمله تهران مهاجرت نمودند. اما با این وصف  در فصل های بهار  و تابستان به این روستا مسافرت می نمایند.

برپایه ی آثار باز مانده از گذشته ، روستای زرگر از روستاهای باستانی ایران است. آثار و اشیاء متعلق به باستان که توسط نیاکان ما نقل شده است  و نمونه بارز آن خرده سفالهای قلعه ی قاطر قلعه سی است. و نیز گورهای دسته جمعی در اطراف روستا و آرامستان ( قبرستان) کنار روستای زرگر است. شواهد تاریخی اردبیل نشان از قدمت این شهر  و روستاهای اطراف آن به دوران قبل از زرتشت می رسد.

 

این روستا در ۹۵ کیلومتری  شهر اردبیل واقع شده است . موقعیت این روستا  به

طول جغرافیایی  ۵۲ / ۴۷  و عرض جغرافیایی ۵۱ / ۳۸  می باشد.

همسایگان زرگر عبارتند از: از سمت شمال به روستای دامداماجا  از سمت شمال شرقی به روستای  شرفه و از سمت شمال غربی به روستای  طاووس درسی  و دیگر روستاهای اطراف  زرگر  اوت باشا٬ زرگر توابع مشکین شهر ٬ ایستی ٬ برزند ٬ قره داغ ٬ امیر کندی ٬ قره ولی است.

 

ویژگیهای طبیعی:  روستای  زرگر در منطقه کوهستانی قرار گرفته ٬ از جنوب   کوه کدوچان(کادا اوچان) از مغرب سلسله جبال یا کوه های دلیکلی داش ٬ قطار(قاطار) و از مشرق سلسله جبال  سولی دره ٬ کول گلی داش ٬ سوروشگن درسی ٬ تنباکو درسی و بویوک داغ و از قسمت شمال  یانبلاغ احاطه شده است.

روستای زرگر به واسطه تغذیه طبیعی مناسب ٬ دارای ذخایر  غنی آبهای زیر زمینی است.

 

آب و هوای روستای  زرگر  سرد و نیمه مرطوب است . حداقل و حد اکثر مطلق حرارت در این روستا و اطراف آن به ترتیب ۲۶ - ۳۸ درجه سانتیگراد و متوسط بارندگی  سالانه آن ۵/ ۳۶۴ میلی متر است ٬ بیشترین و کمتریم مقدار باران  سالانه به طور متوسط در ماه فروردین ( ۴/ ۶۰ میلی متر) و ماه تیر ( ۵/ ۶ میلی متر) فرو می ریزد.  اگر آب های زیر زمینی این روستا هدایت شود. یکی از پرآب ترین چشمه ها را دارد از جمله سرباز بلاغی ٬ قزل قیه ٬ ابراهیم درسی٬ غفر درسی ٬ سولی دره ٬ سوروشگن درسی  و حتی یانبلاغ می باشد.

 

اگر به کوه های دلیکلی داش و قاطر قلعه سی  اهمیت داده می شد و یا اگر در نزدیکی شهری قرار می گرفت ٬ بدون شک یکی از مناطق توریستی ٬ سیاحتی و تفریحی محسوب می شد. اما صد حیف که گمنام مانده است.

زرگر روستایی با موقعیت جغرافیایی و طبیعی  خود دارای آب و هوای سرد کوهستانی است. به همین خاطر زمستانهای سرد و طولانی و تابستان های مطبوعی دارد. وجود آب و هوای مطبوع در این روستا در فصل بهار و تابستان اهالی  روستا از شهرهای مختلف از جمله تهران به این روستا مسافرت نموده و محصولات خود را برداشت و نیز سیاحت می کنند. شغل اهالی این روستا  دامداری و کشاورزی است که بیشتر محصولات آن  گندم و جو می باشد.

 

اهالی روستا ضمن استفاده از منابع طبیعی و آب و هوای دلچسب آن فصل های بهار و تابستان  و نیمه های پائیز  اوقات خود را در این روستا سپری می کنند.

 

  • رضا غریبی (فرزند حاج قلیچ خان)